جدول جو
جدول جو

معنی حست حست - جستجوی لغت در جدول جو

حست حست
(حَ حَ)
حکایت کندی حرکت چاروا و ستور:
او هست حست حست و من او را بچوب و سنگ
سوی عزیز دولت و دین تاز تاز تاز.
روحی ولوالجی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ پَ)
نرم نرمک. آهسته آهسته:
عشق میگوید بگوشم پست پست
صید بودن بهتر از صیادی است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ مَ)
دهی است از دهستان کسایر بخش حومه شهرستان بجنورد، 24هزارگزی جنوب باختری بجنورد. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن شش تن، شیعۀ فارسی زبان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حُجْ جَ)
سید محمد حسن حجت، از علمای قرن چهاردهم هجری در کربلا و کتابدارکتاب خانه محتوی مخطوطات بود. (ذریعه 289- 290)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پست پست
تصویر پست پست
نرم نرم آهسته آهسته
فرهنگ لغت هوشیار